جدول جو
جدول جو

معنی حب کردن - جستجوی لغت در جدول جو

حب کردن
(خوا / خا کَ دَ)
خمیر داروئی یا جز آن را به صورت حب، گلوله کردن
لغت نامه دهخدا
حب کردن
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
تصویری از حب کردن
تصویر حب کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب کردن
تصویر آب کردن
جسم جامد را در آب حل کردن، جسمی را به وسیلۀ حرارت ذوب کردن، گداختن، فروختن کالای بنجل و نامرغوب با حیله و تزویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب کردن
تصویر شب کردن
شب را به روز آوردن، صحبت داشتن (بشب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب کردن
تصویر تب کردن
تب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گشودن باز گشودن، آمیختن، گداختن گشودن (عقده مشکل) باز کردن، مخلوط کردن چیزی با مانع، گداختن ذوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محو کردن ستردن، کندن، خراشاندن، سایاندن سودن ساییدن، تراشیدن محو کردن، کندن شکل یا نوشته بر فلز و مانند آن حکاکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حس کردن
تصویر حس کردن
احساس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبس کردن
تصویر حبس کردن
بنداندن زندانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حج کردن
تصویر حج کردن
مراسم حج را بجا آوردن حج گزاردن، هنجیدن هنج گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حد کردن
تصویر حد کردن
معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کردن
تصویر آب کردن
گداختن وکنایه از فروختن جنس خراب با حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کردن
تصویر آب کردن
((کَ دَ))
ذوب کردن، به حیله جنس نامرغوب را فروختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
((حَ کَ دَ))
گشودن، آمیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب کردن
تصویر شب کردن
((شَ. کَ دَ))
شب را به روز آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
چاره اندیشی، چاره اندیشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حبس کردن
تصویر حبس کردن
Imprison, Incarcerate, Jail
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حک کردن
تصویر حک کردن
Inscribe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حس کردن
تصویر حس کردن
Sense
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
Dissolve, Resolve, Settle, Solve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حس کردن
تصویر حس کردن
czuć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حبس کردن
تصویر حبس کردن
uwięzić, wsadzić do więzienia
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حس کردن
تصویر حس کردن
відчувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حبس کردن
تصویر حبس کردن
ув'язнювати , ув'язнювати , саджати в тюрму
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حک کردن
تصویر حک کردن
висічати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
розчиняти , вирішувати , вирішувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حبس کردن
تصویر حبس کردن
einsperren, inhaftieren, insperner
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حس کردن
تصویر حس کردن
fühlen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حک کردن
تصویر حک کردن
einschreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
auflösen, lösen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حس کردن
تصویر حس کردن
ощущать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حبس کردن
تصویر حبس کردن
заключать в тюрьму , заключать в тюрьму , сажать в тюрьму
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حک کردن
تصویر حک کردن
надписывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
растворять , решать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حل کردن
تصویر حل کردن
rozpuszczać, rozwiązywać
دیکشنری فارسی به لهستانی